وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را.فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست.باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست.سوگند میخورم به مرام پرندگان.در عرف ما، سزای پریدن، تفنگ نیست.با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما.وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست.در کارگاه رنگرزان دیار ما.رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست.وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را.فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست.تنها یکی به قله تاریخ می رسد.هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست
بچه ها هلوی ماه مبارک رمضان هم دیده شد (احتمالا از رو پرزاش تشخیصش دادن)
دوستان قدیمی و جدید من شنبه تا چهاشنبه تهرانم، از حالا نوبت میدم :))))
من به می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
منو تو یک داشت نشون میداد هواپیما موقع سقوط میاد رو اتوبان و موتورش میخوره به یه ماشینو راننده ماشین میمیره حالا تصور کن از خونواده یارو بپرسن باباتون یا همسرت چجوری مرد؟ باید بگه تو اتوبان با هواپیما تصادف کرد.
من آلیس نیستم اما اینجا همه چیز عجیب است (یه ایرانیه دهه شصتی)
با حریق یادها همسفرم وقتی دورم به تو نزدیکترم.
شبا که ما می خوابیم، آقا پلیسه بیداره تلافی اون رو فرداش، سر ماها در میاره
کودکی بودم و دنبال خدا ... در بیابان در دشت، در دل جنگل سبز همه جا می گشتم کلبه ای در گذرم بود پر از نور، که خورشید دگرگونه بر آن می تابید پیرمردی دیدم که پس از خوردن یک جرعه شراب به خدا گفت : سپاس ... آری احساس من این بود، خدا آنجا بود ... من خدا را دیدم من شنیدم که خدا گفت: بنوش،گوارای وجود ...
بعد از تو نه بستنی میوه ای میشه خورد نه آش رشته نه هات داگ نه حتی ماکارونی
زاهدا تو که گوشه محراب نشستی همه عمر سنمی گفت چرا؟ من که گوشه میخانه نشستم به توچه؟ ساقر و باده و می به دستم به توچه؟ آتش دوزخ اگر قصد تو و ما بکند تو که خشکی چه به من؟ من که تر هستم به توچه؟ هااااان به توچه؟
- ۰ ۰
- ۰ نظر