شنبه ۱۲ بهمن ۹۸ | ۰۵:۴۷ ۲۷۰ بازديد
عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودم
بسته سلسله ی سلسله مویی بودم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من، شهرت زیبایی او
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر، دل به دل آرای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
- ۰ ۰
- ۰ نظر