شنبه ۱۲ بهمن ۹۸ | ۰۵:۴۷ ۲۶۳ بازديد
ز بس که دستخوش محنت و ملال شدم
ز پا فتادم و آسوده از خیال شدم
برو که لشکر هجران چو بر سر من تاخت
تو دست من نگرفتی و پایمال شدم
به بیشه ی تو مرا هم پلنگ عشق درید
چه کودکانه گرفتار خط و خال شدم
به کاخ وصل تو پر می فشاندم از سر شوق
کنون ز سنگ جدایی شکسته بال شدم
به دست تیرو کمان آمده ام به بیشه ی عشق
شکار شیر نگاه تو ای غزال شدم
به طره ی تو چو دست رقیب گشت دراز
میان جمع چه دانی که من چه حال شدم؟
هزار شکوه به دل داشتم هزار افسوس
که گریه راه گلویم گرفت و لال شدم
هنوز سال جدایی به سر نرفت ای ماه
که من شکسته تر از پیر ماه و سال شدم
هوای زلف توام قد خمید و تن کاهید
به دور ابرویت ای ماه چون هلال شدم
سوال کردمش: از من یاد آری؟
نداد پاسخ و شرمنده از سوال شدم
- ۰ ۰
- ۰ نظر